سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خدا خرد را نزد کسى به ودیعت ننهاد ، جز که روزى او را بدان نجات داد . [نهج البلاغه]

سلام دوستان ... این شعر از خودم نیست ..فقط خیلی دوسش دارم و بنا به پیشنهاد دوستان تقدیمتون می کنم...دعام کنید..

خواب می دیدم شب مرگ من است

فصل پاییز گل و برگ من است

غسل کردند و کفن پوشاندنم

در میان قبر خود خواباندنم

ناگهان چون باز شد چشم ترم

دو ملک بودند بالای سرم

آن یکی با گرز آتش آمده

این یکی با قهر سرکش آمده

آن یکی گفتا که از رب ات بکو

این یکی گفتا که اعمال تو کو

ترس و وحشت فوق حالت بود و بس

پای تا فرقم خجالت بود و بس

با گفتم عذابم می کنند

از شرار قهر آبم می کنند

در دلم گفتم به آوایی حزین

پس کجایی یا امیر المومنین

ناگهان از قبر من در باز شد

قبر من گلخانه ای ممتاز شد

آمد آقایی که یک سر نور بود

قبر من از نور کوه طور بود

یک نگه انداخت بر هر دو ملک

از نگاهش چرخ زد چرخ فلک

گفت با اذن من امدادش کنید

با تولای من آزادش کنید

گر چه دور از انتظارم بوده است

لیک عمری ریزه خوارم بوده است

سالها در هیئت من گریه کرد

بارها بر غربت من گریه کرد

در غم زهرا گریبان چاک کرد

گریه اش پرونده اش را پاک کرد

یک نشانی هست روی سینه اش

حاکی از درد و غم دیرینه اش

از اوان کودکی با شور و شین

سینه زن فریاد می زد یا حسین (ع)



مهدی صفی یاری ::: جمعه 86/9/16::: ساعت 12:5 صبح نظرات دیگران: نظر